محمدسبحانمحمدسبحان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

دنیای ما محمدسبحان

عمل محمد سبحان انجام شد

1392/7/14 18:27
356 بازدید
اشتراک گذاری

محمد سبحان جونم به سلامتی عمل کرد و اومد خونه البته همون روزی که عمل کرد مرخص شد اما این چند روزه به خاطر گرفتاری نتونستم بیامو مطلبی بنویسم اما الان همه عکسهاتو میزارم خاله جونی / شنبه که پارسا گذاشتم مدرسه با اینکه پرهامی مریض شده بود اما طاقت نیاوردم و اومدم پیش شما و تا 10:40 پیش شما موندم آخه پرهامی پیش باباش بود و باید دنبال پارسا هم میرفتم خلاصه خاله جون ساعت 8:30 صبح که رسیدم کلینیک شما اومده بودی تو ریکاوری بعدم که آوردنت تو اتاقت و خواب بودی انقدر میلرزیدی خانم پرستار مهربون گفت به خاطر اتاق عمل فقط ضربان قلب و تنفسشو مرتب کنترل کنید خودشونم تند تند بهت سر میزدن ساعتای 9:20 بود بیدار شدی و گریه هات شروع شد وای بمیره خاله الهی چه جوری گریه میکردی آخه از ساعت 4 صبح شیر نخورده بودی و باید تا یکساعت بعد از عمل هم نمیخوردی وای خاله جونی چکار کردی که پرستار اومد گفت از اون آب قندی که خودمون بهتون دادیم یکمی لبشو تر کنید بعد 2 تا 3 قطره بهش بدید تا آروم بشه طفلی مامانت که رنگ به رو نداشت انقدر راه بردمت تا خوابت برد بعد دیگه پرستار اومد گفت با این سرنگ آروم آروم از این آب قند 5 یا6 بار پر کنید و بهش بدید بعد شیر مامانشو کم کم بخوره که من خودم بهت آب قند دادم آخه مامانیت اصلا جرات نداشت میترسید بپره گلوت  چون خیلی حرص میزدی برای خوردن بعدهم شیر مامانتو خوردی و الحمدلله بالا نیاوردی و تا ظهر مرخصت کردن واومدی خونه بابایی هم برات یه گوسفند قربونی کرد واهدا کرد به کودکان معلول ذهنی منم چون پرهام سرما خورده بود پایین بودم و تنهایی اومدم بالا شمارو دیدم و برگشتم خونه حالا بریم سراغ عکسات در ادامه مطلب

این ساک اتاق عمل محمدسبحان جونی

این لباسی که برای عمل پوشوندن تنت (آخه فدات بشم مگه شما دختری که صورتی پوشوندنت)

این هم دمپایی و کلاه و زیراندازی بود که تو ساک اتاق عملت بود (دمپاییهارو دارین برای بچه 3 ساله هست,خاله جون فدات بشه که تو اینقدر زود رفتی برای عمل )

این هم مسواک و خمیردندون (آخه کوچول موچول خاله دندونات کجا بود؟)

اینم چند تا عکس از در و دیوار اتاقت که بستری شده بودی

این هم نفس و عمر خاله الهی بمیرم انقدر مظلوم خوابیدی اینجا گریه هاتو کردی وخاله انقدر راه بردمت تا اینطوری آروم خوابیدی

خاله فدای خوابیدن نازت بشم هنوز آنزوکت به دستت بود که اگه لازم شد بهت سرم بزنن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)