محمدسبحانمحمدسبحان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

دنیای ما محمدسبحان

روزمره های مامان ومحمد سبحان

خاله جون اندر احوالات این روزهای مامانی شما و خودتون باید اینطور بنویسم که مامان شما تا وقت بکنه سریع و تند تند و مرتب و بعد هم که شما بیدار میشی و و چون مامانت خیلی حساسه زود همه کاراشو ول میکنه و به کارای شما رسیدگی میکنه به شما شیر میده بادگلوی شمارو میگیره و و شما هم که به بغل مامانیت عادت کردی یعنی درستش اینه که بگیم بغلی شدی دوباره تو بغل مامانت و مامانتم دوباره از فرصت استفاده میکنه و و تا شما خوابی و اگر برسه میکنه و دوباره سرگرم کارای شما میشه آره خاله جون اینجوری صبح شما شب میشه و اما شب شما  و مامانی به سختی صبح میشه چون پسملمون شب کاره و شبا خیلی بد میخوابه خب دوست نداره بخوابه مگه زوره دوست داره بیدار باشه و بازی...
23 شهريور 1392

هدیه چهل روزگی نی نی

خبر خبر خبر محمد سبحان از باباجونش به مناسبت چهل روزگیش کادو گرفت اونم چه کادوی باحالی حالا حدس بزنید چی؟ بله یه کالسکه مکسی کوزی شیک و خوشجل موشجل  باباحسن مرسی این همه زحمت کشیدی و تو خرج انداختی خودتو   به افتخار پسمل نازمون حالا بفرمایید ادامه مطلب یه چند تا عکس از نی نی ناز ما ببینید ماشالا یادتون نره نظرم یادتون نره ...
23 شهريور 1392

مراحل خواب نی نی به روایت تصویر

سلام به همه دوستای گل من خاله محمدسبحان هستم چون عسل خانم ما یکمی نه /خیلی تنبل تشریف دارن و به وب داداشی نازشون سر نمیزنندو زیاد حوصله وب اومدن و نوشتنو نداره (خاله جون بابت این تعریفهایی که ازت کردم تشکر لازم نیست )بنابراین من هر ازگاهی میام و عکسی ازت میزارم تا وب شما تعطیل نشه البته من هر روز با مامانی محمدسبحان صحبت میکنم و از احوالات نی نی بیخبر نمی مونم چند روز دیگه هم که مدرسه ها باز بشه چون مدرسه پارسا نزدیک خونه خاله است من هر روز محمدسبحانو از نزذیک میبینم حال و روز عسل وقتی این پست بخونه و اما حس من از نوشتن این پست و اما اگه عسل خانم ما قول بده بعد از خوندن این پست تنبلیو کنار بزاره خاله باهاش دوست میشه و اما در ا...
23 شهريور 1392

مهمانی محمدسبحان (دوستهای مامانی)

داداش گلم امروز چهارشنبه دوستهای مامانجون برای دیدن شما اومدن خونمون مامانجون اشرف /خاله جون وپرهام و پارسا/و صنم (دخترخاله شیرین) هم بودند و من چون امروز امتحان زبان داشتم که خود خاله جونی زحمت بردن منو به آموزشگاه کشید برای همین بازم مثل همیشه همه خوشگل کاریا و تزیینات و....... به عهده خاله جونی بود  بازم   و   به افتخار خاله جونی اگه این خاله نبود من باید چکار میکردم  شما امروز خیلی اذیت کردی و همش تو بغل مامانی بودی و مامانی هم فقط به کارای شما رسید مامانجون اشرف زحمت درست کردن آش و کوکوسبزی کشید خاله جون پیراشکی نون و پنیرو سبزی وهمه ی تزیینات و بلال هارو آبپز کرد مامانجون (مامان بابایی) زحمت درست کردن ...
6 شهريور 1392

اولین ماهگرد من و عکسهام

دوستهای خوبم سلام امیدوارم حالتون خوب باشه /داداشی گلم یکماهه شدی و من چون امتحان زبان داشتم نمیتونستم وب شمارو بروز کنم البته جمعه هم امتحان دارم   هنوزم باید درس بخونم اما خاله جونیا امروز با زندایی و مامانجون اومدن ناهار خونمون و مراسم یک ماهگی شما برگزار شد البته به  وسیله خاله جون و من ناظر بودم   خب دیگه این خاله جونی عاشق شماست /امروز براتون یه دونه قد و نیم قد (اندازه گیر دیواری قد کودک) آورده بود  به افتخار خاله جونم   تمام زحمت عکسهارو هم خودش کشید و من هم فقط تند تند با گوشی خودم عکس میگرفتم و بعد هم به هیچکس ندادم که بلوتوث کنه  داداشی گلم عکسهاتو در ادامه مطلب میزارم بدون که همه ما ...
5 شهريور 1392

دلم براتون یه ذره شده

دوستای خوبم ببخشید دیروز نتونستم نظرای خوشگلتون رابخونم اخه دیروز رفته بودم خونه مامان جونم دیشب هم حال خواهرم غزل خوب نبود منم که تادلتون بخواد تو مطب دکترسروصدا کردم دیشب هم نزاشتم مامانم بخوابه اخه دست خودم نیست شب کارم بازم نظرای خوشگل وخواندنیتون هستم ...
31 مرداد 1392

رفتیم پیش دکترجووووووووووون

ما دیروز بامحمدسبحان رفتیم دکترمحمدنبوی آخه میدونیدبینی این خوشگل ماخس خس میکرد مامانم انقدرترسیده بود و داشت که قرارشدبه جای  سه شنبه  1روز زودتر یعنی دوشنبه بریم دکترکه خداروشکر دکترگفت چیزی نیست و همه چیز نرمال و وزن داداشی گلم 1کیلو اضافه شده بود عزیزانی که دارید این مطلب میخونید ماشاالله یادتون نره راستی منتظرنظرای قشنگتون هستم ...
29 مرداد 1392